کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

نی نی من و بابایی

تولد سه سالگی نفسم

قشنگ من سه ساله شدنت با تاخیر مبارک پسر شیرین زبونم امسال تولدت رو کنار ساحل گرفتیم البته کلی برنامه داشتم که متاسفانه شانس ما باد خیییلی بدی میومد و نصفه کاره برگشتیم خونه و ادامه اش رو خونه گرفتیم خانواده ی بابایی از اصفهان اومده بودن و ما تنها نبودیم اون یک هفته ای که بودن خیلی خوش گذشت ولی دوباره رفتن و تنها شدیم خیلی دوس دارم بیشتر از حال و هوامون تو این روزا بنویسم ولی هنوز اینترنت نگرفتیم و ی چند وقتی دیر به دیر میام.نشد زیاد ازت عکس بگیرم تو روز تولدت نفسم چون لب ساحل سردت شده بود حالا همین دو تا رو که گرفتم میذارم     قرررربون اون لبخند مصنوعیت برم مو هپلی من که هنوز با آرایشگ...
30 آذر 1393

کیان در کیش

سلااااام بالاخره اوووووومدم انقدر حرفا واسه گفتن داشتم که خیلیاشو اصلا یادم رفته تا اونجایی که ذهنم یاری کنه مینویسم.از رفتنمون از اصفهان بگم که واقعا سخت بود.همون روزای آخری که تو اوج کارای من بود و فرصت سر خاروندن نداشتم پسر طلای من مریض شد و همش بهانه میگرفت و از من کنده نمیشد و نمی موند پیش کسی،واقعا کلافه شده بودم. خدا نصیب نکنه اثاث کشی از یه شهری به شهر دیگه خیلی سخته به خصوص اگه دس تنها باشی! خلاصه که با هر مشقتی بود وسایل رو جمع کردیم و با قطار رفتیم بندر.همسری هم رفت کیش و ما یک هفته ای در منزل پدری بودیم تا بهمون خونه دادن و به همراه پدر و مادر و خاله میتی رفتیم کیش.بلههه و از اینجا بود که زندگی جدید رو در کیش ش...
1 آذر 1393
1